این روزها (کارای بامزه دوسالگی پسر مهربونم)
نوشته در 10 مهر 94 پسرک نازم این روزا اینقد شیرین شدی که هر روز چند تا حرکت و جمله ازت می بینیم که بیشتر از پیش عاشقت می شیم..... تا یادم نرفته سریع چند تاشو می نویسم بعد میام احساسممو راجع بهت توضیح می دم * نزدیک بیست روزی می شه که از شیر گرفتمت.... واسه همین دیگه با شیر خوردن نمی خوابی.... یکی از همین روزا ..ظهر بود و شما خسته و هلاک از بازی... کلافه بودی ... منم داشتم به این فک می کردم که با چه راهکاری می تونم بخوابونمت.... استرس داشتم.... آخه ساعت خوابت به هم ریخته بود و شب و ظهر موقع خواب اذیت می شدی .... در همین افکار بودم که خودت اومدی کنارم دراز کشیدی و دستتو انداختی گردنم و در حالی که چشماتومی بستی با اون لبای قشنگت گفتی...