آخه اینقدر این دستای تپل و نازت رو میخوری می ترسم تموم بشن!!! نازکم ببینی همون لباس نوزادی رو پوشیدی که روز اول تولدت توی بیمارستان تنت بود! زمان بینهایت سریع میگذره و شما بزرگ می شی و این فقط خاطره این روزهاته که می مونه. واسه بار آخر این لباس رو تنت کردم و دیگه برش داشتم به عنوان یادگاری از زمانی که سرخوشی من آغاز شده بود. ممنون به خاطر همه لبخندهایی که به زندگیمون هدیه دادی پسرکم. یادته گفتم واسه کالسکه ات کاور خریدم تا روزای سرد زمستون شما رو از باد و بارون حفظ کنه؟؟؟ وقتی می خواستم امتحانش کنم این عکس رو ازت گرفتم مامانی. این اولین باری هستش که سوار کالسکه ات می شی. مبارکت باشه عسلم. واسه این عکس حرفی ندارم جز دوست...