۲۹ شهریور ۹۵..تولد آرتامهر جون
بعد از به وقفه طولانی دوباره اومدم بنویسم مامانی. دیگه از امروز این وبلاگ واسه شما و داداش نازت به صورت مشترک در میاد پسر نازم. آخه داداش آرتامهر به دنیا اومده و دیگه ایشونم توی این دفتر خاطرات سهیم میشه. دوست داشتم که خاطرات هر دوتاتون توی یه وبلاگ باسه. آخه زمان کودکیتون که مسلما در تمام خاطرات و روزای خوب و خدانکرده روزای بدمون باهم شریکیم. پس لزومی ندیدم که واسه آرتاجون یه وبلاگ دیگه بسازم. هردوتاتون رو خیلی دوست دارم پسرای نازم. خاطره زایمان آرتامهر از شب قبل از بیمارستان رفتم خونه خاله فرشته خوابیدم تا رادمهر روز زایمان پیش اون بمونه. آیناز و آیلار هم به خاطر ما اومده بودن اونجا تا رادمهر و آیهان تنها نمونن. شب ساعت ۱۱ بود که واس...