رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

ختنه آرتامهر جان

1395/10/6 18:31
نویسنده : سحر
2,451 بازدید
اشتراک گذاری

۵ دی ماه ۹۵ بود. یه صبح بارونی اما نه خیلی سرد. ساعت ۹ صبح نوبت گرفته بودیم که توی مطب دکتر جلالی فر ختنه بشی پسر نازم. وسایل رو از دیشب جمع کرده بودم و ساعت ۸/۵ آماده ایستاده بودیم تا دایی احسان اومد و موند پیش رادمهر جون که خواب بود و بیدارش نکردیم تا بریم و برگردیم. از لحظه های ختنه اصلا دلم نمیخواد بنویسم. خلاصه کار دکتر تموم شد و داروهاتو گرفتیم آمدیم خونه. دایی خونه بود و خداروشکر رادمهر جونم هنوز بیدار نشده بود. شما دیگه توی خونه خیلی اذیت نبودی و گریه نکردی. تا شب دوبار توی تشت آب گرم و صابون شستیمت و هر سه ساعت پماد آنتی بیوتیک میزدم واست. دایی احسان هم یکی دوساعت پیشمون موند و رفت خونه. باباهم اونروز مرخصی گرفته بود و خونه بود. خلاصه ارتامهر جونم شما تا ساعت ۷ تقریبا خواب بودی ولی از ۷ عصر تا ۴ صبح یکسره گریه میکردی ، میدونستم درد هم نداری ولی کلا بیقرار و عصبی بودی و بالاخره ساعت ۴ شیر خوردی و خوابت برد. دردت به جونم پسر نازم. اون نگاه ملتمسانه و سرسار از احساس نیازت رو توی مطب بعد از اینکه کارشون تموم شده بود و اومدم بغلت کنم و ببرمت هیچ وقت یادم نمیره.... ختنه شما از روز اول تولدت تا حالا بدترین روز و بدترین خاطره زندگیم بود. کاش هیچ وقت لازم نبود همجین عذابی رو پسرای نازم بکشن. خب ولی دیگه چاره ای نبووود   .... فقط تنها کاری که از دستمون برمیومد این بود هر چه سریع تر و تا بزرگ تر نشدی این کارو انجام بدیم. این دفه واسه شما روش بیحسی رو انتخاب کردیم ..واسه رادمهر روش بیهوشی بود اما احساس میکردیم اونم یه جور دیگه اذیت شد. ۵ ساعت ناشتا بودن و شیر نخوردن قبل از عمل و یک ساعت بعد از عمل و همچنین تحمل آنژیو کت توی پاهای کوچولوش واقعا زجر آور بود. مطمنم که هر دوتاتون بزرگ که شدین اصلا این روزا و درد کشیدنارو نمیتونین به خاطر بیارین. اما بازم من ازتون عذرخواهی میکنم به خاطر عمل دردناکی که باید انجام میشد، نه صرفا به حکم شرع، بلکه برای سلامتی خودتون. دوستتون دارم انقد که باورتون نمیشه پسرای نازم. 

مطب دکتر جلالی. قبل از ختنه

 

روز قبل از ختنه

 

روز ختنه آرتامهر نازم. من و رادمهر چند ساعتی توی اتاق آهسته بازی میکردیم تا آرتامهر بیدار نشه و اذیت نشه و درد نکشه.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)