با عرض معذرت!!!
7 آذز 1392
پسر نازم جونم واست بگه که آخر سر اسم نازت شد: رادمهر
آخه روز چهارم تولدت بود که با مامان اعظم و بابا رفتیم واسه آزمایش غربالگری! بعد از اون تصمیم گرفتیم که اسم شما رو نذاریم یونا!
اینا مکالمات من و مسئولای بهداشت:
مسئول بهداشت: اسمش کوچولو چیه؟
من : یونا ضیایی
م ب: چی:
من : یونا
م ب: یونان؟؟؟؟
من با عصبانیت: یووووووونننننننناااااا
م ب: آهان. یونا
اون یکی مسئول بهداشت: نام:
من: یونا ضیایی
م ب: یونا؟؟؟؟؟ دختره یا پسر؟؟؟؟
من با عصبانیت و غصه: پسر
اون یکی مسئول بهداشت: نام:
من : یونا
م ب: یونا؟ معنیش چیه؟
من : هدیه خدا
م ب: جدا؟؟؟؟ کجاییه؟
من : عبری
م ب: آهان
....
خلاصه اینکه پسرم واقعا از این اسم زده شدم چون اصلا دلم نمی خواست که هر بار که اسمت رو می گی با شنیدن کلمه :چی؟؟؟؟
مواجه بشی و بخوای چند دقیقه راجع به اسمت توضیح بدی!
وقتی اومدیم خونه واسه بابا تعریف کردم و ایشون هم با من هم عقیده بودن. پس یکی دو روز دوباره به فکر کردن راجع به اسم شما ادامه دادیم. 2 روز بعد من یکدفه گفتم: وحید رادمهر خوبه؟؟؟ (جز اون چند تا اسم کاندید شده بود) وحید گفت : رادمهر؟ رادممهر. آره خوبه!
و از اون روز نام شما شد رادمهر! البته بابایی چند روز واسه شاسنامه گرفتن شما دست نگه داشت تا به این اسم عادت کنیم و مطمئن بشیم.
واقعا این اسم رو دوست داریم و خیلی برازنده شما هستش
رادمهر::::: بخشنده عشق----بخشنده مثل خورشید
واقعا هم که شما با اومدنت عشق و مهر و محبت رو به ما هدیه دادی.
دوست داریم بیشتر از اون چیزی که فکرشو بکنی.