اولین تب
رادمهر نازم
دوشنبه نوزدهم مرداد بود. سه روز بود از مسافرت برگشته بودیم..... صبح که پوشکتو عوض کردم دیدم یه سری رشته های سفید و بلند داخل پوشکته.... خیلی توجه ام رو جلب کرد اما اهمیت ندادم.. تا اینکه اوضاع مزاجیت به هم ریختو اون روز اسهال شدی فردا و پس فردا هم به همین منوال گذشت.. تا اینکه شب سوم دیدم داری تب می کنی. اون شب تا صبح تبت 37.5 بود . صبح هم قطع نشد و ادامه داشت و رفته رفته بیشتر شد تا به 38.5 رسید. من و بابا وحید خیلی نگران شدیم و صبح پنج شنبه رفتیم مطب دکتر خوشنامی. خلاصه توی اون گرما و شلوغی مطب و بیحالی و بیقراری شما واسه تب و بیخوابی خیلی آزارمون میداد. تا اینکه داروهات رو گرفتیم و اومدیم خونه و با شروع استامینفون و او آر اس و لبنیات و کته رفته رفته بهتر شدی و تبت هم همون شب قطع شد.
من مطمءنم به وجود اومدن این اوضاع بر اثر نوشیدن دوغ محلی بود که به مقدار زیاد توسط جناب عالی انجام شده بود. آّخه فدات بشم من که عاشق دوغی و لیوان دست هر کسی ببینی با کلی ذوق و شوق لیوانو از دهنش می کشی و می بری طرف دهن خودت...
این عکسا چهره بیحالت رو توی اون روزا نشون میده... تب و اسهال و لب نزدن به حتی یک قاشق غذا: