آذر ۹۵ به شرح تصویر
پسرای نازم از این به بعد طبق روال قبلی وبلاگتون هر ماه عکسای همون ماه رو با زیرنوشتای مختصر واستون میزارم. امیدوارم شماهم مثل من از این ماه گذرای زندگیتون خوشتون بیاد. همونجوری که واسه من باارزشن شماهم قدرشنو بدونین.
۲۰ آذر ۹۵ قرار بود واسه تعطیلات چندروزه بریم بروجرد ولی آقاجون و بقیه ویروس وحشتناک گرفته بودن و همگی حالشون بد بود واسه همینم با اینکه همه وسایل رو آماده کرده بودیم نرفتیم...همون روز رفتیم اطراف شهریار و اولین نهار رستورانیه چهار نفرمون رو خوردیم. بیرون رستوران من و رادمهر جون چند تا عکس پاییزی قشنگ گرفتیم . دو تا سگ هم بودم که رادمهری باهاشون سرگرم شد. روز عااالی بود. هوای پاییز با بودن شما دوتا واسه من بهار شده عشقای من.
یکی از روزای خوبی که خاله فرشته و آیهان میان پیش ما و به هممون خوش میگذره. شما ماهی های اسباب بازی کوچولورو انداخته بودین توی کاسه آب. وقتی باهاشون بازی کردین و آب کاسه سیاه شد و پر از مو و آشغال شما دوتا توی یه لحظه اون آب رو سر کشیدین..... آیهانم که کیکش رو توی کاسه آب گزاشت و وقتی خوب خیس خورد کیکو نوش جون کرد... وای از دست شما دوتا
یه جمعه خوب خونه عمو نوید. اولین برف پاییزی.
اولین جمعه که ۴ نفری پارک رفتیم. رادمهر و بابایی کلی توی پارک و شهربازی بازی کردن . رادمهر جون شمام کلی روی ترانپولین پریدی. در تمام این مدت هم آرتامهر جون توی کالسکه خواب بود. فدای چشمای هر دوتاتون.
همه زندگی من خلاصه میشه توی این دوجفت چشم معصوم
چی بگم؟؟ جز اینکه عاشقتم آرتامهر نازم
سه تا عشق زندگی من. به سادگی!
بابایی با اسمارتیز واست عینک درست کرد و کلی ذوق کردی و بازی کردی
زندگیای من
اولین باری که گل پسرام جفت همدیگه خوابیدن. ظهر یه روز سرد پاییزی خونه مامان مینا.