رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

دی ماه ۹۵ به روایت تصویر

1395/11/8 0:49
نویسنده : سحر
1,437 بازدید
اشتراک گذاری

دی ماه هم مثل مهر و آبان و آذر گذشت. روزایطوووولانی و کش دار... سرشار از بودن با شما دوتا پسرای نازم. هنوزم هوا سرده و سه تایی اکثرا خونه ایم . گاهی خونه مامان مینا. گاهی خونه خاله فرشته. گاهی هم خاله فرشته میاد خونمون. آخر هفته ها با بابایی میریم گردش و خرید. توی این ماه دنبال یه پرستار میگشتم تا چند ساعتی در هفته بیاد و پیشمون باسه تا هم واسه نگهداری آرتامهر کمکم کنه و  هم اینکه من وقت داشته باشم با رادمهر جونم وقت بیشتری بگذرونم. اما متاسفانه هیچ شخص مطمنی رو پیدا نکردم! این ماه دیدم خاله مینا و آنیا رفتیم  اما متاسفانه آنیاجون سرماخورده بود و ویروس به گل پسرای منم منتقل شد و هر چهارتاییمون سرماخوردگی همراه با سرفه داستیم. که هنوزم شما دوتا سرفه هاتون ادامه داره. آخر هفته پیش به دکتر رفتن و دارو گرفتن و استراحت گذشت. توی این ماه خاله نفیسه هم با طاها جان دیدن آرتامهر اومدن و از ظهر تا نزدیک غروب پیشمون بودن و خوش گذشت. این ماه آرتامهر جان واکسن ۴ ماهگی زد و خدارو شکر اصلا اذیت نشد و تب نکرد . دی ماهم تموم شد. فقط یه بهمن سرد مونده تا روزای خوب و آفتاب دلپذیر و هوای تازه و آزاد واسه من و بچه های زندانی توی خونه. در ضمن آخر اسفند اسباب کشی داریم و باید از اول اسفند شروع کنم کم کم به بستن اسباب ها. امیدوارم این دوماه آخر سال هم واسه ما و واسه همه به شادی و خوشی بگذره و عید با تمام شکوفه هاش واسه ما زودتر بیاد که دیگه خیلی خسته ام از پاییز و زمستون آلوده و سرد. پسرای نازم اینم از گزارش ماهیانه اینجانب. و حالا به روایت تصویر

خونه خاله مینا. دیدن آنیا جون. رادمهر و ایلیا در حال شیطتنت

رادمهر جون اومد گفت مامان درخت گیلاس درست کردم. اون لگوهای تکی همون گیلاس ها هستن. فدای چشمای نازت بشم پسر خلاقم

شنبه ۴ دی ماه . رادمهر نازم مریض شده و تب داره دارو خورده و روی مبل خوابش برده. آرتامهرم که هنوز سرفه میکنه و توی کریر خوابش برده و من به خاطر اینکه بیدار نشه دیگه نبردمش روی تختش.!(روزای بدی بود. هیچ پدر مادری مریضی بچه اشو نبینه)

اولین جمعه دی ماه. باغ وحش ارم

جمعه دوم دی ماه. پارک فاز ۳. قربون اون چشمای نازت برم با اون اداهای جیگرت. اینجا نیم ساعت فقط توی ترامپولین بپر بپر میکردی. باباییم اومد بهت ملحق شد...ولی متاسفنه فرداش از درد بدن خیلی اذیت شد

فداتون بشم که از حمام اومدین بیرون

یه جمعه خوب دیگه دی ماهی. با ماملن مینا رفتیم پارک. عمونید و مهرسام هم اومدن پارک. بعدش رفتیم خونه ما. بابایی کله پاچه پخته بود که خوردیم شما و مهرسام کلی باهم بازی کردین.

توی این عکس من یکدفه دیدم نیستی کمی که دنبالت گشتم دیدم خودتو به این توری چسبوندی(مثلا گیر کردی) و داری شعری سی دی خاله ستاره رو میخونی که آهو توی دام گیر کرده و از موش کمک میخواد.... تو دنیای خودت بودی... خودت شده بودی آهو و اینجا گیر کرده بودی و شعر میخوندی. منم اومدم بهت ملحق شدم و از جای موش جوابت رو دادم. خلاصه کلی باهم خندیدیم و نمایش بازی کردیم.

ای موش خوب و باهوش..به حرف من بکن گوش...تور منو پاره بکن... درد منو چاره بکن...چه بر سرم اکمده... درد به تنم اومده... چه حال زاری دارم... دل بیقراری دارم....

از اشپزخونه اومدم بیرون و با این صحنه مواجه شدم. رادمهر جون شما آرتا رو برده بودی زیر میز و انمود میکردی که غرق شدین... داد میزدی مامان بیا نجاتمون بده ما غرق شدیم...

آرتامهر مهربونم. همون جمعه. پارک فاز ۳

 

پسندها (2)

نظرات (4)

maman
8 بهمن 95 6:06
عزيزم ☺️چه گل پسرايي ماشاالله ، خدا حفظشون كنه واست 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
مامان ويهان جون
14 بهمن 95 8:26
اي جانم گل پسرا قند و عسلامامانيه گل پسرا هم خدا قوت همه ميدونيم كه نگهداري از دو تا بچه كوچيك چه سختي هايي داره
❤فاطمه جون❤
12 اسفند 95 7:53
مامان ويهان جون
7 فروردین 96 12:22
سلام با آرزوي بهترينها براي شما و خانواده عزيزتون سال خوب و خوشي براتون آرزومنديم عيدتون مبارك