رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

سونوی هفته بیست و نهم

1392/5/3 20:07
نویسنده : سحر
258 بازدید
اشتراک گذاری

٢ مرداد 1392

دوشنبه 31 تیر 1392 رفتیم سونو دکتر کاووسی!

وزن و دور سر و اندازه استخوان ران رو اندازه زد! همه چیز طبیعی بود عسلم. و بعد سوالات من شروع شد:

من:دکتر الان سرش کجاست ؟ چرخیده؟ 

دکتر: سرش پایینه . بععععععله چرخیده!

من : دکتر در سونو های قبلی دستا و انگشتاشو بهم نشون ندادن ......!!!!؟؟؟؟

دکتر چند لحظه دنبال دستای کوچولوت گشت و وقتی پیداش کرد گفت : ایناهاش ! شما دستت رو مشت کرده بودی ... 4 تا انگشتت رو بهم نشون داد و شمرد...1...2....3....4 ... پنجمیش کجاست؟؟؟ اهان این پشته!

و من....... خیالم راحت شد که 5 تا انگشت کوچولوت سر جاشه!!! بعدش هم دست دیگه ات .. که دکتر گفت : اینجاست .... گذاشته روی زانوش... این زانوشه ... اینم دستش که 4 تا انگشتش هم مشخصه!

همون جور که دکتر اسکتر رو روی شکمم حرکت میداد شما چند بار محکم می زدی زیر دستش!! قربونت برم که همیشه عکس العمل نشون می دی و ابراز وجود می کنی......

من: دکتر می شه صورتش رو ببینی از تمام رخ؟

دوباره جستجو واسه صورتت شروع شد و ما هم منتظر موندیم....... یکدفعه یه صورت گرد سیاه و سفید ظاهر شد .... با یه دایره بزرگ سیاه که دکتر گفت اینم چشمشه!!!!! اون لحظه بغض گلوم رو گرفت چون اولین باری بود که صورتت رو از روبه رو (البته سه رخ) می دیدم. دوست داشتم اون موقع به بابایی نگاه کنم اما می دونستم که اگه نگاهم بهش بیوفته اشک از چشمام سرازیر میشه!!! بعدش یه برآمدگی کوچولوی سفید رنگ که دکتر گفت : اینم بینیش!!!!! و بعد شما نیم رخ شدی و تونستم دهنتو از نیم رخ ببینم!!!

دکتر: به سلامتی پسر هم هست..... و تاریخ زایمان هم 15 مهر 1392 هستش!

قلبت رو نشون داد که تند تند می زد.... و صداش رو واسمون پخش کرد..... این  اولین باری بود که بابایی صدای قلبت رو شنید و بعد که اومدیم بیرون همش ذوق می کرد.

بابایی تا شب که می خواستیم بخوابیم می گفت: سحری دستاشو دیدی....؟؟؟؟؟ دستاشو گذاشته بود روی زانوش؟؟؟؟؟ دیدی چشماشو؟ دیدی قلبش چه تند تند می زد؟؟؟؟ صدای قلبشو شنیدی ؟ چرا اینقدر تند تند می زد؟ ...چرا؟.....هان؟ الهی ....دیدی بینیش چه کوچولو بود؟

خلاصه اینکه عزیزم من و بابایی تا نصفه شب واسه شما ذوق کردیم........ می گم خوبه که ما سونوی سه بعدی نرفتیم وگرنه نمی دونم دیگه بابایی از ذوق می خواست چیکار کنه! آخه اون موقع به صورت کامل و سه بعدی و رنگی صورتت پیدا می شد.حالا قسمت نبود عزیزم ... چون سونوی سه بعدی واسه شما ضرر داره و ما صبر می کنیم تا خودت بیای و روی ماهت رو از نزدیک ببینیم!البته دوست داشتم که عکس و فیلمت رو واسه یادگاری داشته باشم اما کوچکترین کاری نمی کنم که واسه سلامتیت ضرر داشته باشه!

عزیز دلم الان که دارم اینارو می نویسیم داری لگد لگد می زنی ! اینقدر هم لگد هات محکمن که با بعضی هاشون کل شکمم تکون می خوره.

  • حاملگی با یک جنین زنده و فعال با ضربان قلب طبیعی و با پوزیشن سفالیک مشاهده شد.
  • سن حاملگی : 29 هفته و 5 روز
  • وضعیت جفت قدامی و گرید I می باشد
  • حجم مایع آمنیوتیک طبیعی است
  • جنسیت : پسر
  • تاریخ زایمان: 15/7/1392
  • وزن 1300   +/-200

   گلکم سالم و صالح بیا. عاشقتییییییم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)