رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

اولین جمله های زیبای آرتامهر نازنینم

1397/7/14 0:52
نویسنده : سحر
402 بازدید
اشتراک گذاری
امروز 13 مهر نود و هفت

پسر نازم.آرتامهر عزیزم. امروز شما دقیقا دوسال و 14 روزته. تا قبل از دیروز کلماتی رو میگفتی مثل

مامان، بابا، داداش،آب ،دد، نون، بابای، ایز(بریز)، دادا(اینجا)،نه، و چندین کلمه دیگه.

اما یه اتفاق جالبی که افتاده اینه که از دیروز شروع کردی به جمله گفتن.و یکدفه کلمات زیادتری رو میگی.

دیروز با داداش که از پارک برمیگشتیم سرایدار ساختمون بهت یه توپ داد.شما اومدی توپ رو بهمن نشون دادی و گفتی:عمو داد!!!

با رادمهر بازم بهت گفتیم کی داد؟؟؟ و کلی بهت خندیدیم و تشویقت کردیم. عصر هم واسه بابا گفتی توپ عمو داد....

امروز برای اولین بار گفتی : باشه! سر قشنگشتو به نشونه تایید کج میکنی و با صدای نازت میگی باشه.

جمله : داداش گفت. هم محصول امروزت بود.



ناز من، از پریروز شماهم مثل داداش آبله مرغون گرفتی. روی رون هات و دستات پر از آبله شده. البته خوشبختانه خیلی خارش نداره و با پمادی که میزنم روی دونه ها خیلی اذیت نمیشی. ولی داخل دهنت چند تا جوش هست که اذیتت میکنه. دوروز بود که چیزی نخورده بودی حز آبمیوه و شیر و بیسکوییت. هر موقع که خوراکی میخوری که زبونت و گلوت درد میگیره با گریه میگی: تنده.... و به دهنت اشاره میکنی. الهی بمیرم که فقط باید دوره این بیماری بگذره و دارویی نداره جز دیفن هیدرامین که اونم اجازه نمیدی داخل دهنت رو باهاش بشورم.





پسر نازم الان دیگه بعد از سه هفته که دیگه پوشکت نکردم، خودت یاد گرفتی که دستشویتو بری روی فرنگی انجام بدی.هم بزرگ و هم کوچیک رو خودت بهمون میگی و میری دستشویی. خیلی خوشحالم. درسته که هفته اول سخت بودو زیاد فرشای خونه رو آبیاری مردی،ولی بالاخره یاد گرفتی پسر مستقل من.



این روزها که میگذره بیشتر از پیش عاشقت میشم. کوچولوی دوست داشتنی و مهربون من.مخصوصاوقتی که میخوایم بریم بیرون و شما توپت رو برمیداری و میذاری زیر بغلت و با خودت میاری!!!!!! حتی اگه بخوایم تا کلاس داداش بریم و اونو برسونیم شما حتما به اصرار و حتی زمانز که دیرمون شده با گریه توپت رو پیدا میکنی و باخودت میاری. داداش رو که میذاریم کلاس حتما بازد نیم ساعت توی محوطه فوتبال بازی کنی تا بالاخره راضی بشی سوار ماشین بشی.

عاشق اون مدل انداختن توپ روی زمین با دستای کوچولوت و یک پا دوپا کردن پشت توپ و شوتای محکمتم.

خودت کنترل رو میدی دستمون و میگی :عمو توپ.

یعنی بزنیم کانالی که فوتبال باشه.وقتی فوتبالذشروع شد توپت رو برمیداری و توی پذیرایی شووووت میکنی و نیم ساعتی بازی میکنی و هیچ کس هم اجازه نداره کانال رو عوض کنه.

خیلی عاشقتم آرتامهر. منو ببخش که به اندازه روزهای دوسالگی رادمهر، با شما وقت نگذروندم و بازی نکردم. امزدوارم بتونم روزای آینده واست حبران کنم. ولی فکر میکنم گرچه واست به اندازه کافی وقت دونفره نذاشتم. ولی بازی عای سه نفره با داداش زیاد انجام دادیم...و لذت هم زیاد بردیم.

شما هم داری مثل داداش عاشق کتاب میشی، ظهرها هر دوتاتون رو بغل میکنم و واستون کتاب میخونم. واسه مطالعه هم شما بر خلاف داداش چند دقیقه بیشتر نمیتونی بشینی و گوش بدی،بعدش پامیشی و شروع میکنی به پریدن و دویدن و حمله به کتابها و پشتک زدن روی کتابها و من و داداش.  ولی بازم عاشق همین هیجاناتتم. شاید انرژیت واسه نشستن و گوش دادن و نگاه کردن به عکسای کتاب زیادی زیاده.

خلاصه که عاشقتم.

راستی چک آپ دوسالگی هم انجام شد

وزن:13/5

قد :85

پسندها (1)

نظرات (0)