رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

آرتامهر قشنگم ،سخنی با خودت

1397/9/11 0:56
نویسنده : سحر
408 بازدید
اشتراک گذاری

سلامی دوباره.
آرتامهر عزیزتر از جانم. این پست مخصوص شماست.

آرتامهر عزیزتر هر چیزم. تابستون هم تموم شد و پاییز اووومد. مهر و آبان رنگارنگ و سرد اما دوست داشتنی.

آرتامهر مهربونم. این روزها روزهای عاشقیه من و شماست..... اینقدددددرررررر شیرین شدی و عزیز شدی و حکم هوا شدی برای نفسهامون. هر لحظه بیشتر از لحظه قبل عاشقت میشیم. از تک تک حرکاتت متعجب میشیم و از ذوق روحمون پر میکشه تا آسمون هفتم!!!!!!

ارتامهر نازنینم. هنوووزم برای من جای تعجب و سواله. میشه مگر این همه تفاوت روحی با برادر نه چندان بزرگترت؟؟؟؟

مغغغروووری بینهایت، مستقلی بی اندازه و عجییییب عاشق موسیقی و عجیب تر عاشق توپ و فوتبال.

ارتامهر قشنگم، این روزهات به نگاه کردن سی دی  dream english میگذره. خودت میای و بهم میگی : مت(mat) میذااااارییییی؟؟؟؟

وقتی سی دی رو میذارم به سرعت میدوی و میری گیتارت رو میاری، بلندش میکنی و با یه ژست خاص و دوست داشتنی دستت میگیری و مثل خود مت شروع به گیتار زدن و انگلیسی خوندن میکنی.از چند وقت پیش که دیدی مت کلاه سرش میذاره. اومدی گفتی : اوکلاه هام(کلاه میخوام). منم کلاه نقاب دارت رو بهت دادم. حالا به محض اینکه میخوای شروع به گیتار زدن بکنی باید حتما کلاهت رو سرت بزاری. گاهی هم میگی :اک هام. عینک میخوام.خلاصه باعینک افتابی و کلاه و گیتار، میشی همونی که میخوای و دل منو بابارو میبری و مارو دیوونه خودت میکنی.هنوزم عاشق توپی. وقتی بابایی میاد خونه میای و از من میپرسی: توپ عمو داد کووووو؟؟؟؟ و پیداش میکنی و شروع میکنی به فوتبال با بابایی. وقتی هم که دروازه بان میشی و توپ رو میگیری با شیرینی خاصی میگی: گفففففتم. (گرفتم).
این روزا هنوزم ساعت 2 کلاس داداش شروع میشه و ماسه تا میریم دنبال آدرین و باهم میبرمتون کلاس زبان رادمهر جان. در راه برگشت دست منو میگیری و میکشی سمت سوپر مارکت و میگی: چیزی به! یعنی اینکه یه چیز خوراکی بخرم.

گاهی وقتا وقتی داریم شوخی و بازی میکنیم یکدفعه چشماتو میبندی و خودتو میزنی به خواب.
وقتی لباساتو رو میارم که حاضر شید برای بیرون رفتن. میشینی و در حالی که داری جوراب میپوشی میگی: آب پوشم اییم دد.(جوراب بپوشم بریم دد)
شبا دیگه توی اتای خودتون و توی تخت خودتون میخوابید.


پسر نازم.... یک بار وقتی که داشتی گیتار میزدی به بابا گفتم که این گیتار واسش بزرگه،یه گیتار کوچیک بذاش بگیریم. چند روز بعد که داشتی گیتار میزدی و به سختی توی دستت نگه اش داشته بودی. اومدی پیش من و گفتی:
دیدین اوووده، ایییک ایخخخرریییی؟؟؟؟ (دیدین یعنی گیتار بزرگه کوچیکشو میخری؟؟؟) و همونجا بود که روح من از ذوق گفتن جمله ای به این بلندی پر کشید تا بینهایت شادی و متعجب ازین همه دقت و توجه به جمله چندین روز پیش من و تکرار آن توسط طوطی خوش سخنی چون شما.
از اون روز چندین بار بهمون گفتی که این بزرگه ، کوچیک بخرین. و اما هنوز فرصت نشده که گیتار کوچیک بخریم واسه شما نفسم. اما در آینده ای نزدیک حتما این کارو میکنیم.برای اولین بار هفته پیش رفتیم آرایشگاه و شما با اینکه تجربه اولت بود ولی با کمال آرامش و شبیه یک جوان منطقی و رعنا روی صندلی ماشینی نشستی تا اقای ارایشگر موهات رو کوتاه کنه.بعدشم جایزه آبنبات کرفتی و چهارتایی رفتیم پارک و کلی خوش گذراندید.
عاشق دوچرخه ای، هرجایی که بریم و دوچرخه باشه سریع میری سوار میشی و به سختی راضی میشی که پیاده بشی، امروزم توی پارکینک سوار دوچرخه یکی از همسایه شدی. و میگفتی: بابایی ارخ بخره(بابایی چرخ بخره). خلاصه پیاده شدی و اومدیم خونه و وقتی ظهر خوابیدی ، یک ساعت بعد با گریه از خواب پریدی. وقتی بغلت کردم و گفتم چی شده؟متوجه شدم که خواب دوچرخه سواری دیدی. با گریه میگفتی : ارخه ایییخوام. (دوچرخه میخوام).
من عاشق این خواستن هاتم فندق کوچولوی شیرین و دوست داشتنی من.
خلاقه اینکه میپرستمت دوست داشتنیه مهربان من.
شاد باشی نفسم

پسندها (2)

نظرات (0)