رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

کاشان 11تا 13 دی 92

1392/10/15 16:08
نویسنده : سحر
416 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم بالاخره واست نوبت دکتر گرفتم که واسه ختنه اقدام کنیم. روز چهارشنبه ١١دی بابا سر کار نرفت و ساعت 2 رفتیم بیمارستان مرکز طبی کودکان دکتر قریب و دکتر اشجعی شما رو دید و گفت که واسه 4شنبه می تونه نوبت بذاره که شمار رو ختنه کنه. تا ساعت 6:30 اونجابودیم و کارای بستری شما رو واسه روز چهارشنبه 18 دی انجام دادیم. بعدش هم که قرار بود بریم کاشان... از بیمارستان مستقیم حرکتت کردیم .. بگذریم که اولش بابا اتوبان رو اشتباهی رفت و با یک ساعت تاخیر از تهران خارج شدیم...و بگذریم از اینکه شما و من خیلی خسته شده بودیم و شما همش گریه کردی و بعد از یک ساعت آروم شدی.... بگذریم از اینکه توی جاده برف میومد و هوا بینهایت سرد بود و سفرمون داشت با خطر و دودلی من واسه رفتن یا نرفتن پیش می رفت...اما بالاخره رسیدیم!

شما و داداش مهرسام که اولین باره که همدیگه رو دیدید. امیدوارم همیشه رابطه تون از پسر عمو بودن بیشتر باشه و مثل 2 تا داداش به هم نزدیک باشین. 

شب اول که شما خیلی خسته و کلافه بودی(از ساعت 2 توی بیمارستان و بعدشم داخل ماشین تا ساعت 10 شب) یه کم گریه و بیقراری کردی . من گذاشتمت داخل گهواره مهرسام و اونجا شما خوابت برد.

بابا ضیا خیلی دوست داره پسرم. عاشق اخلاق مهربون و  آرامش شما شده بود. روزا شما رو ازمن می گرفت و بغل می کرد و راه می رفت. یک بارشما توی بغلش بودی و حدود 10دقیقه داشتن راه میرفتن و واسه شما اواز می خوندن؛من اومدم از کنار شماها رد بشم که شما به من نگاه کردی و واسه جلب توجه الکی سرفه کردی منظورت این بود که من اینجام بیا منو بگیر. بابا ضیا خیلی تعجب کرده بودن و به من گفتن که شما خیلی تیزهوشی و باید با شما خیلی کار کنم تا این هوش واستعدادت شکوفا بشه. چون خودشون هم تعریف کردن که وقتی من شمارو روی تخت گذاشته بودم و رفته بودم باباضیا اومدن بالای سر شما سر ساک خودشون وسیله بردارن که شما نگاهشون کردی و صداشون زدی . یه صدایی مثل اهههه . که بابا ضیا تازه متوجه شما شدن که اونجایین و بغلتون کردن. خلاصه اینکه ایشون گفتن که شما حتما سیاست مدار میشی!

پسر ناز و صبور من: توی این عکس پایینی من شمارو گذاشتم روی تخت تا برم کله پاچه بخورم .شما خیلی آروم واسه خودت خوابیدی!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محیا
21 دی 92 18:14
خیلی خیلی نازی تو خاله جون بیام دو تا ماچ گنده بکنم از اون لپات حال بیام!!!