رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

سالگرد ازدواج من و بابایی

1392/5/3 20:05
نویسنده : سحر
180 بازدید
اشتراک گذاری

١٢ خرداد 1392

عسلم سلام

٢٧ اردیبهشت سالگرد عقد من  و بابایی بود. من که اصفهان بودم ؛ یادت میاد گفته بودم که بابا منصور می خواد قلبشو عمل کنه؟ خداروشکر جراحی اش خوب بود و الان مرخص شده و حالش خوبه. من روز سالگرد ازدواجمون از بابایی دور بودم اما یه کار قشنگی که کردم این بود که با مامان مینا و خاله آذر رفتیم خیابون فلسطین و واسه شما یه عالمه لباس و لوازم بهداشتی خریدیم.عکس تک تکشو واست میذارم عزیزم.

٢٩ اردیبهشت هم که تولد بابایی بود. بازم من ازش دور بودم و اصفهان بودم . خریدن وسایل شما چند روزی زمان برد اما هنوز هم سرویس چوب و سرویس کالسکه اتو نخریده بودم که قرار شد بیام از تهران بگیرم.

بابا منصور ٦ خرداد ٩٢ عمل شد و ١٢هم مرخص شد. من هم پنجشنبه ٩هم اومدم تهران. ساعت ٦ عصر بود که رسیدم و بابا وحیدی اومد دنبالم. ازش خواستم که بریم خیابون جمهوری تا واست کالسکه بگیریم. خلاصه اون شب هم واست کالسکه و کریر و روروئک و آغوش خریدیم. بابا وحیدی خیلی ذوق کرد به طوری که ساعت ١١ شب که خسته و هلاک اومدیم خونه کریرو روروئکتو  باز کرد و سرهم کرد و نگاه کرد.فرداش هم که کالسکه تو آوردیم و سر هم کردیم کلی ذوق کردیم. منم تمام لباسایی که از اصفهان خریده بودم رو نشون بابایی دادم.

عزیزم هنوزم عکس هاشو نریختم داخل سیستم , حتما واست می ذارم.... راستی امروز و دیروز هم رفتم سرویس خوابت رو دیدم اما هنوز انتخاب نکردیم.

خیلی دوست دارم ؛ روزشماری میکنم تا بیای!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)