رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

شیرین کاری های بامزه پسر نازم از 2 تا 2سال و نیمگی

1395/3/15 10:02
نویسنده : سحر
2,456 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازم فرصت شد تا بالاخره بتونم از علایقت ، کارای بامزه ات و حرفای شیرینت اینجا بنویسم:

1- عشقم نمایش عروسکی خیلی دوست داری، مثلا اینکه من به جای یکی از عروسکات صحبت کنم و شما هم جای یکی دیگه..... همیشه دوتا عروسک یا دو تاحیوون میاری یکیشو میدی دست من  و یکیش دست خودت. اون موقع با اون صدای ناز و ظریفت می گی: شما این بگو .... منم این!!!!! بعدش صداتو عوض میکنی و جای اون حیوون میگی: سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام

2- وقتی میخوایم بریم بیرون یکی دوتا از اسباب بازیاتو بر میداری و میگی:::: اینم با خودم میارم!

3-عاشق حیووناتی ، یعنی همیشه فقط داری با اونا بازی میکنی.... اونارو به همه ترجیح می دی... حتی هنوزم که بریم برای خرید اسباب بازی بازم می ری و حیوون انتخاب می کنی تا برات بخرم

4- اسم انگشتای دست و پاهاتو اینجوری میشناسی.... ددی فینگر، مامی فینگر؛ برادر فینگر..... حتی موقع درد گرفتن و گریه از درد انگشتات میگی ماما فینگرم درد گرفته!!

5-دیگه این روزا کفشات رو به راهتی خودت می پوشی! شلوارکتو خودت در میاری و می پوشی.

6- اکثر وقتا میای با داداشی که تو دلمه حرف میزنی: مکالمه ات هم اینجوری شرووع میشه: سلام داداشی.....

مثلا میگی : بزرگ شدی از دل مامانی اومدی بیرون من بهت اسباب بازی اجازه میدم بازی کنی....یا مثلا یه روز بدو بدو اومدی لباسمو زدی بالا و یکی دوتا برچسب انگری برد چسبوندی رو دلم... بعد گفتی : داداشی برات برچشب آوردم. این برای شما.

7- عاشق هویجی.... زیاد میوه های دیگه رو دوست نداری . ولی روزی سه بار میای میگی مامان هویج داریم؟؟؟؟؟؟ یعنی دیگه هویج شده یکی از ملزومات اضطراری خونه ما.... حتی بابایی هم دیگه بدون اینکه من بگم حواسش هست که هویج یخچالمون تموم نشه....خرگوش کوچولویه خونه مایی.

8- همیشه وقتی کار بدی می کنی و من عصبانی یا ناراحت میشم و اخم میکنم میای می گی : از دسم ناراحتی؟؟؟ گاهی میگم : آره.... بعدشم میگی: ا دسم ناراحت نباش.... بعدش با دستت روی ابروهام میکشی تا اخمام باز بشه و میگی: اخماتو باز کن..... بخند! فدای این کارات بشم  یکی یه دونه من!

9- یه بار ازم پرسیدی مامان سوسک کثیفه؟؟؟؟؟ گقتم :آره! گقتی : دوتا سوسک چی؟؟؟؟؟؟ مگس چی؟؟؟ پا؟ مبل؟؟؟؟

10- چون من همیشه وقتی اسباب بازیاتو میریزی وسط خونه بهت میگم رادمهر خونه روکثیف کردی اسباب بازیاتو از وسط خونه جمع کن..... حالا یاد گرفتی وقتی خونه رو ریخت و پاش کردی خودت ازم می پرسی: مامان خونه کثیفه؟؟؟

11- یه بار بهت گفتم : رادمهر عاشقتم!! گفتی : دایی احسان عاشقمه!

12- یه بار ساعت 5 صبح بیدار شدی و با گریه گفتی بریم توی هال.... خلاصه بعد از کلی گریه ازت که پرسیدم چی شده و چرا گریه میکنی ، شروع کردی به تعریف کردن خوابت!!! گقتی یه پروانه اومده بود نشسته بود روی پام داشت پامو سوراخ می گرد..... من خیلی ترسیدم.... رقتم روی یه سنگ بزرگ وایسادم و شمارو صدا زدم... فدای خواب دیدنت بشم من

13- چند وقتی بود روی گوشیم واست انگری برد نصب کرده بودم و شما خیییییلییی زیاد بازی می گردی.. تا اینکه یه روز بهت گفتم رادمهر اگه خیلی زیاد بازی کنی انگری بردو از تو گوشیم پاگ می کنما!!!!!!! خیلی خونسرد و با اعتماد به نفس فرمودین: به جاش چی نصب می کنی؟

14- یه روز از صبح خیلی شیطونی کردی و اذیتم کردی... منم به خاطر باردازی و عوارضش خیلی عصبی و کلافه بودم.... تا اینکه دیگه آخر شب که بازم در حال شیطونی بودی بهت گفتم: رادمهر دیگه دارم خودمو خیلی کنترل می کنما!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفتی::::: مگه شما ماشین شارژی هستی!

15- این روزا خیلی راجع به اسم داداشت که توی دلمه صحبت می کنیم..... هر بار که من یه اسمی به بابا پیشنهاد می دیم..... سریع شما می پری وسط حرف ما و میگی : نه .... خوب نیست! آرتااااااااااااااامهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)