رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

آرتامهر، پسرک دوست داشتنی من

1397/4/8 3:15
نویسنده : سحر
411 بازدید
اشتراک گذاری
این پست فقط مخصوص شماست نفسم.

شمایی که بیست و یک ماه پیش اومدی توی زندگیمون و خوشبختیمونو کامل کردی.

این روزا روزای عاشق شدن منه، عاشق تو شدن.عاشق نگاه مهربونت و که یه دنیا محبت داره.

آرتامهر نازم، از وقتی اومدی با خودم میگفتم دوتا داداش خواهند بود دقیقا شبیه به هم، احساسات،رفتارها ، اخلاقیات و رفتار.

اما وقتی اومدی دیدم. تو آرتامهری و رادمهرم رادمهر. آرتامهری و شخصیتی کاملا مستق از داداشت.

از همون روزای نوزادی تفاوت هاتو در مقایسه با نوزادیرادمهر جون میدیدم.

این شد که برای من شدی آرتامهر امروز. در یک کلام: مستقل، حساس، متوقع، باهوش

این روزا روزای قشنگ منه مامانی. نزدیک به دوسالت داره میشه.

از اول اردیهشت کم کم شیر خوردنت روﺋکاهش دادم تا روزها کلا عادت کردی که بدون شیر باشی. از اواسط خردادم دیکه شبا شیر نمیخوری عسلم.

هنوزم سی دی آپ داون مورد علاقه اته. دیکه یاد گرفتی کامل تلفظ کنی.

هنوز خیلی خوب صحبت نمیکنی.ولی تمام منظورت رو تمام و کمال با پانتومیم میرسونی. که من عاشق تعریف کردن اتفاقاتیم که برات افتاده و با اب وتاب میای و فقط با حرکات بدنت و چند تا کلمه محدود واسمون تعریف میکنی.

کلماتی که بلدی: مامان، بابا،داداش، آب، دد،رفت، نون، به، نه، ایش ایش(شیر)،

به ساز زدن خیلی علاقه داری، وقتی که بابا کمونچه تمرین میکنه میری آرسه رو ازش میگیذی و سعز میکنی خودت سدای سازو در بیاری، و وقتی که تلویزیون موزیسینی نشون میده که داره ساز میزنه محو تماشا میشی. وقتی رادمهر بلز میاره که تمرین کنه میای مضرابهاشو ازش میگیری و میزنی و همزمان مثل ما که نتهارو میخونیم شما هم همزمان با ضربه زدن میگی: دو ..  دو

به محض اینکه سفره پهن میکنیم بدو بدو میای میشینی کنارش و میکی: به



پایه ثابت کلاس موسیقیرفتن رادمهر جون



جان منی و ازین عزیزتر نمیشوی



بیست و نهم خرداد و دقیقا بیست و یک ماهگیت



عاشق آب بازی و حمام. دقیقا هر روز دستمون و میگیری و کشون کشون میبری دم در حمام و میگی : حم...حموقتی  یه کار جالبی انجام میدی میای با صدای گرمت میگی : مامان...مامان دستمو میگیری میبری نشونم میده و با قیافه مغرور و به یه لبخند منتظر میمونی که من برات دست بزنم و آفرین بگم و بغلت کنم. نمونش چیدن ماشینا پشت سر همعاشق تاب و پارک. هرشب وقتی میخوایم از پارک برکردیم و سوار ماشین میشیم تا خود خونه گریه میکنی.عکسی که عمه ساحل یه مدت روی پروفایلش گذاشته بود و من عاشقش شدمعاشق این موهاتم، که اومدم یه مقدار با مزر کوتاهش کنم و خراب کردم و مجبور شدم موهاتو از ته با ماشین بزنم. همینجا عذرخواهی میکنمهنوزم عاشقتمقدم زدنای پراز کشمکش ماسه تا.متخصص قلب و عروق آینده من

آرتامهرم میپرستمت.همییین
پسندها (6)

نظرات (3)

عمه فروغعمه فروغ
8 تیر 97 18:25
خدا حفظشون کنهمحبت
مامان صدرامامان صدرا
9 تیر 97 0:30
خدا حفطش کنه😍😍😍