رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

یه تصمیم دیگه....

1392/5/3 20:02
نویسنده : سحر
212 بازدید
اشتراک گذاری

مهرگانم امروز که واست این پست رو میذارم شما نوزده هفته و شش روزت هستش.

اول از همه اینکه این روزا خیلی تکون تکون می خوری و من دیگه واقعا شما رو با تمام وجودم احساس می کنم .

از این مورد واست الان یه پست جدا می ذارم .

این روزا من و مامان مینا همش راجع به این صحبت می کردیم که سیسمونی شما رو کی بخریم و از کجا؟ چون که مامان مینا اینا اصفهان هستن و من و باباوحید تهران. نمی دونم که می خوام شمارو تهران به دنیا بیارم یا اینکه برم پیش مامان مینا اینا اصفهان؟؟؟؟ واسه همین هم نمی دونم وسایلت رو از کجا بخرم؟ این روزا به این فکرا دل خوش بودم و موضوع صحبت من و مامان همینا بود و واسه خرید کردن وسایلت کلی ذوق داشتم تا اینکه یه خبر بد این خوشی رو ازم گرفت.... دو روز پیش مامان مینا تماس گرفت و گفت که بابا منصور سه تا از رگهای قلبش گرفته و باید اول آنژیو بکنه و  بعدش هم حتما باید عمل بشه.....

دوباره مثل همیشه که خوشی های من زود گذر و رفتنی هستن. خودت وقتی به دنیا بیای می فهمی که عشق به پدر و مادر یعنی چی؟؟؟ عزیز دلم از تو که نمی شه پنهون کرد ولی من بابا منصور رو خیلی دوست دارم یعنی یه جورایی عاشقشم . حالا خیلی واسم سخته که بتونم رنج و سختی کشیدنش رو تحمل کنم.

شاید فردا برم اصفهان . بعد از ٨ ماه ....... یعنی ٨ ماهه که بابا منصور رو ندیدم.... و ..... سارینا رو.

حالا که دارم می رم اولین باره که با با منصور و دایی احسان من رو همراه شما می بینن. اما الان هم که دارم می رم با دل خوش نمی رم . می رم که زیر جراحی رفتن بابام رو ببینم.

نمی خوام دلت بگیره گلم ولی کاش توی این دنیا هیچ غمی نبود. من خیلی تا الان غصه خوردم عسلم. آرزو می کنم که شما هیچ وقت رنگ غم رو نبینی.....

ناراحتت کردم پسری اما اصلا می خواستم یه چیز دیگه بگم. اینکه من خیلی دو دلم که از الان از روی رسم و رسومات عمل کنم و برم واسه سیسمونیت همه چیز اعم از وسایل غیر ضروریت رو بگیرم و یه اتاق رو به سلیقه خودم واست بچینم؟؟؟؟ مثل تخت و کمد و رنگ پرده ها و فرش و .... و تا ٣ سالگیت هم شما نتونی ازش استفاده کنی!!!!! و بعدا که متوجه شدی اتاق شخصی و حریم خصوصی و تخت مجزا چیه , ببینی که به طور آماده داریش و دیگه نتونی از سلیقه خودت استقاده کنی و مجبور بشی از همون ها استفاده کنی!!!

از طرف دیگه من و بابا خونرو فروختیم و تا تیرماه سال ٩٢ بیشتر اجاره اش نکردیم و مجبوریم که وقتی شما ٥ ماهت بود اسباب کشی کنیم و از این خونه بریم. راستش من دوست دارم که تو در خریدن کوچکترین وسایل اتاقت همراهمون باشی و خودت نظر بدی نه اینکه من تا ١٥ سالگیت خودم همه چیزو مثل لباسات و وسایل شخصیت رو خریده باشم.

از طرفی شما اولین فرزند من هستی دوست دارم که مثل بقیه مامانا که عکسای سیسمونی رو می ذارن توی وبلاگ ؛ شما هم از این عکسا داشته باشی .....و فردا به من نگی که چرا من از این وسایل ندارم.

البته گلم مطمئن باش که تمام لباسها و اسباب بازی و وسایل بهداشتی و کالسکه و کریر رو می گیریم فقط واسه این دودل هستم که این وسایلت رو همراه با گهواره توی اتاق خواب خودمون بذارم و از کمد و کشوهای خودمون واست استفاده کنم یا اینکه تخت و کمد واست بگیریم و یه اتاق جدا واست تهیه کنم.

احتمالا فردا می ریم اصفهان امیدورام که بابا احتیاج به عمل نداشته باشه. مامان مینا گفت ساک بزرگ بیار که بریم وسایل شمارو بخریم و من بتونم بیارمش تهران.

با قلب کوچیک و پاکت از خدا بخواه که بابا منصور حالش خوب بشه

دوست دارم گلم.

 

  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)