عکس های سه ماهگی
آخه اینقدر این دستای تپل و نازت رو میخوری می ترسم تموم بشن!!!
نازکم ببینی همون لباس نوزادی رو پوشیدی که روز اول تولدت توی بیمارستان تنت بود! زمان بینهایت سریع میگذره و شما بزرگ می شی و این فقط خاطره این روزهاته که می مونه. واسه بار آخر این لباس رو تنت کردم و دیگه برش داشتم به عنوان یادگاری از زمانی که سرخوشی من آغاز شده بود. ممنون به خاطر همه لبخندهایی که به زندگیمون هدیه دادی پسرکم.
یادته گفتم واسه کالسکه ات کاور خریدم تا روزای سرد زمستون شما رو از باد و بارون حفظ کنه؟؟؟ وقتی می خواستم امتحانش کنم این عکس رو ازت گرفتم مامانی. این اولین باری هستش که سوار کالسکه ات می شی. مبارکت باشه عسلم.
واسه این عکس حرفی ندارم جز دوست داشتن تو:
آهان هرچی صدات می کردم که توی دوربین نگاه کنی اصلا توجه نمی کردی.
ببین صورت نازت رو با ناخن های طلاییت چیکار کردی؟!!! ناخن هات هر روز رشد می کنن و من باید هر 3 روز واست کوتاهش کنم... اما روز دوم که اونقدر بلند نیست که بتونم کوتاه کنم ، اگه ازت غافل بشم این کارو می کنی!!!!
اینم باز لباس نوزادیت..... آستین هاش کوتاه شده و شلوارش بالا کشیده نمی شد! فدای قد کشیدنت برم! منتظر روزی هستم که توی لباس فارغ التحصیلیت ببینمت نازکم!
عاشق نگاه دوست داشتنیتم رادمهرم
آخه دیگه چی باید بگم درد و بلات به جونم؟؟؟؟؟؟
دریاچه چیتگر....جمعه 6 دی 92
اولین باری که با بابا واسه گردش سه تایی رفتیم بیرون و شما واسه اولین بار سوار کالسکه شدی.از اول تا آخر خواب بودی ... هوا عالی بود و ما کمی قدم زدیم و پیتزا خوردیم. می خواستیم چای بخوریم که من یادم افتاد که چای کیسه ای فراموش کردم بردارم و فقط فلاکس و لیوان و قند آوردم. دیگه لذتمون با نخوردن چای نیمه کاره موند. اما بسیار خوش گذشت نازکم.