رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

واکسن 4 ماهگی

1392/11/10 1:14
نویسنده : سحر
256 بازدید
اشتراک گذاری

رادمهر جان روزا تند تند گذشت و شما 4 ماهت تموم شد و نوبت به واکسن 4 ماهگی رسید! تازه از ختنه و استرسش و ناراحتی و درد شما دور شده بودیم که دوباره یه پروژه جدید! با خوم می گفتم کاش من واکسن می زدم تا شما درد نکشی پسر نازم.... اما چاره ای نبود!

روز شنبه 5 بهمن 92 بود که ساعت 7 صبح بابا وحید بیدارم کرد که آماده بشیم بریم درمانگاه . ساعت 8:30 اونجا بودیم. مثل همیشه قد و وزن و دور سر:    قد:61 وزن :6500 دور سر: یادم نیست نگاه می کنم توی کارتت میام می نویسم گلم.

بعدش هم واکسن. این بار من پاهات رو گرفتم و بابا بالای سرت ایستاده بود. خانومه واکسن رو زد و شما هم طبق روالی که باید اتفاق می افتاد گریه کردی. اما سریع بلندت کردم و بهت شیر دادم . شما هم سریع آروم شدی! اما دردت به جونم مشخص بود که درد داشتی . صدای شیر خوردنت با بغض بود و چشمات پر از اشک!

دیگه چاره ای نیست فدات بشم. اینا هم برگی از کتاب پرشور زندگیه! بعضی دردها رو باید کشید !

بابا مارو گذاشت خونه و خودش رفت سر کار.شما تا 12 خوابیدی البته به لطف استامینفون. وقتی بیدار شدی انگار نه انگار! من همش با ترس بهت نگاه می کردم که کی میخوای بیقراریت رو شروع کنی . اما سرگرم باز شدی! منم خوشحااااااال. خلاصه مثل روزای قبل. بازی کردی شیر خوردی خوابیدی بیدار شدی بازی کردیم شیر خوردی یه کم بیقراری(مثل همیشه) کردی و آروم شدی. تب هم نکردی پسرکم. خیلی شاد بودم که مثل سری قبلی ساعت 12 درد نداشتی.

واکسن بعدی 6 ماهگی که باید روز 4 عید بزنیم. که البته درمانگاه باز نیست و مجبوریم هر جا که بریم مسافرت کارت بهداشت شما رو با خودمون ببریم که روز 6 ام همونجا واکسن بزنیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عاطفه مامان ستیا
10 بهمن 92 15:41
خداروشکر که مشکلی پیش نیومد سحر جون و رادمهر جون این مرحله رو هم با اقتدار پشت سر گذاشت
مامان محیا
11 بهمن 92 16:52
خداروشکر خاله جون که اذیت نشدی انشالله بقیه واکسناتم به همین خوبی طی بشه