رادمهررادمهر، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره
آرتامهرآرتامهر، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

رادمهر...آرتامهر.....دوفرشته زمینی ما

@photo.Radmehr پیج عکاسی مامان سحر

این روزها 10 بهمن 92

1392/11/16 1:53
نویسنده : سحر
617 بازدید
اشتراک گذاری

- پسرم از دیروز یاد گرفتی دست راستت رو میبری بالای سرت و چند با محکم میزنی روی پات! فدات بشم خیلی بامزه میشی!تق....تق......تق.... فکر کنم این شروعیه واسه اینکه روی همه چیز ضربه بزنی!

-به محض اینکه به پشت می ذارمت روی کمر سریع هر دوتاپاهات رو میاری بالا و با یه حرکت به سمت چپ یا راست برمی گردی روی شکمت!

-خیلی داد میزنی. مخصوصا اینکه بیشتر از چند دقیقه تنها باشی و من یا بابا رو کنارت نبینی

-شیر خوردنت هم دیگه نگو! هر روز یه ادایی داری!

-بابا که از سر کار میاد به محض اینکه در رو باز میکنه بهش می خندی و دست و پاهای کوچولوت رو تند تند تکون میدی

-چند روز عاشق پلاستیک خالی پوشکت شدی! با چهار دست و پات می گیریش و لمسش می کنی و از صداش لذت می بری. اما وای!!!!!! اگه از دستت بیوفته! شروع میکنی به اعتراض کردن و بعدشم گریه. دوباره می دم دستت....و دوباره کنکاش و تعجب!!!!!!!

-وقتی شلوارت رو در میارم که پوشکت رو عوض کنم. ذوق میکنی و تند تند پاهات رو تکون میدی!!!عاشق این کارتم رادمهر نازم

 - از دیروز یعنی ١٢ بهمن یاد گرفتی که بپر بپر کنی. به محض اینکه سرپا نگه ات می داریم با یه خنده شیرین می پری بالا و پایین و خودت ذوق می کنی و می خندی.حتی وسط گریه هم که ایستاده نگه دارمت در حال گریه بپر بپر می کنی.... چند تا که پریدی گریه یادت میره و می خندی!!!!!! تبدیل گریه به خنده ات خیلی دیدن داره اما حیف که اون لحظه نمی تونم فیلم بگیرم.

- از پریروز گذاشتمت داخل رورووئک . شما هم خیلی خوشت اومد چون اولش با دکمه های که آهنگ میزنه خیلی ارتباط برقرار کردی ... بعدشم که واست تکراری شد شروع کردی به خوردن فرمون و دنده!!!!!!!

البته پسر نازم زیاد اجازه نمی دم اون تو باشی چون کلا روروئک وسیله غیر استانداردیه و تازه الانم که شما ٤ ماه ٨ روزته خییلی زوده که ازش استفاده کنی. واسه همین حداکثر ٥ دقیقه که شد میارمت بیرون مامانی.....

- امروز یعنی ١٣ بهمن ٩٢ یه کار جدید انجام دادی دورت بگردم. خیلی هدفمند دستات رو میاوردی به صورت من و بابایی میکشیدی و لمس میکردی. خیلی هم دقت می کردی به دستات!!!! کاملا واضح بود که داری به عمد این کار رو انجام می دی و داری کنکاش می کنی. صبح هم که دستم رو گرفته بودی و با دو تا دستات به همه انگشتام دست میکشیدی و با دقت نگاه می کردی. واسم کار پیش اومد دستم رو از دستای تپل نازت در آوردم که برم و برگردم که زدی زیر گریه و اعتراض کردی . دوباره دستم رو دادم بهت آروم شدی و کنکاش رو ادامه دادی... دوباره کشیدم....دوباره گریه........ شب هم چون نمی دونم که به چه دلیل سینه نمی گرفتی , با شیشه بهت شیر دادم... خودت با هر دو دستت گرفته بودیش و میکردیش توی دهنت.

-امشب ١٣ بهمن ٩٢ وسط گریه های بی دلیلت یه دفعه گفتم : ویییییییییییژژژژژ! چنان خنده ای کردی که تا حالا ندیده بودم.... خلاصه دیگه کار من شده بود ویژ گفتن و خندیدن شما. فدای خنده ات بشم ... نیم ساعت ویژ بازی کردیم .... ازت فیلم گرفتم یادت باشه ببینیش پسر نازم!دیگه می دونم چطوری بخندونمت رادمهری.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عاطفه مامان ستیا
10 بهمن 92 15:39
وای بگردم این آراد خوشگلودرست عین ستیا که عاشق پلاستیک پوشکش بود وصد البته که هنوزم هم هستتتتتتتتتت
مامان محیا
11 بهمن 92 16:51
قربون ون حس کنجکاویت برم من بلا