واکسن ۲ ماهگی آرتامهر جون
امروز ۲۹ آذر ۹۵ امروز موعد واکسن دوماهگی آرتامهرجان بود. برنامه ریزی کردیم که مامان مینا بعد از باشگاه بیاد پیش رادمهر بمونه و باباوحیدم ساعت ۱۱ از شرکت بیاد تا بربم بهداشت و واکسن بزنیم. رادمهر جون طبق معمول همیشه خیلی سخت و با وعده و وعید های بسیار مثل کاغذ رنگی و قیچی و وسایل کاردستی بالاخره راضی شد. اما میدونستم که این خداحافظی از سر اجبار و با بی میلی عواقب خوبی نخواد داشت،چون مطمن بودم که بیقراری خواهد کرد و شاید مامان مینا را اذیت!ااا بهداست شلوغ بود. نیم ساعتی که نشسته بودیم با مامان تماس گرفتم و باراد صحبت کردم . در حال نق زدن و گریه و مامان بیا مامان بیا که راضی شد بمونه تا برگردیم. اما دلم طاقت نیاورد و یک ربع بعد که دوباره زنگ ...